« شعر سفر » همه شب با دلم كسي ميگفت / « سخت آشفته اي ز ديدارش / صبحدم با ستارگان سپيد / مي رود ، مي رود ، نگهدارش » / من به بوي تو رفته از دنيا / بي خبر از فريب فرداها / روي مژگان نازكم مي ريخت / چشمهاي تو چون غبار طلا / ... / مي شكفتم ز عشق و مي گفتم / « هر كه دلداده شد به دلدارش / ننشيند به قصد آزارش / برود ، عشق من نگهدارش » / آه ، اكنون تو رفته اي و غروب / سايه مي گسترد به سينه ي راه / نرم نرمك خداي تيره ي غم / مي نهد پا به معبد نگهم / مي نويسد به روي هر ديوار / آيه هائي همه سياه سياه / « فروغ فرخزاد »